مراحل توحید
? عالي ترين مراحل توحيد
? حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی در بخشی از دعای عرفۀ امام حسین (ع) به درخواست آن حضرت از خداوند، در رؤیت بي واسطه و با شهود قلبي را مورد توجه قرار داده و آورده اند:
?خدايا! فرمان رجوع به آثار دادي امّا تو خود به پوشش نورها و به راهنمايي مشاهده و استبصار مرا به سوي خويش بازگردان تا از طريق آنها به تو بازگردم چنانكه از طريق آنها به كوي تو داخل شدم، در حالي كه ضميرم از نظر به آثارْ مصون، و همّتم از اتكاي بر اين آثار بالاتر باشد كه تو بر هر چيز توانايي…: «إلهي تردُّدي في الآثار يوجب بعد المزار فاجمعني عليك بخدمة توصلني إليك. كيف يُستدلُّ عليك بما هو في وجوده مفتقرٌ إليك؟ أيكون لغيرك من الظُّهور ما ليس لك حتي يكون هو المظهر لك؟ متي غبت حتي تحتاج إلي دليل يدلّ عليك ومتي بَعُدتَ حتي تكون الآثار هي الّتي توصل إليك؟ عميت عين لاتراك عليها رقيباً وخسرت صفقة عبدٍ لم تجعل له من حبّك نصيباً. إلهي أمرت بالرُّجوع إلي الآثار فارجعني إليك بكسوة الأنوار وهداية الاسْتبصار حتّي أرجع إليك منها كما دخلت إليك منها مصون السّر عن النّظر إليها ومرفوع الهمّة عن الاعتماد عليها، إنّك علي كلِّ شيءٍ قدير».
?در اين بخش، امام حسين (عليه السلام) به خداي سبحان عرض ميكند: «خدايا! گرچه در قرآن فرمودي: سراسر عالم نشانههاي توحيد است، ولي مرا به نشانهها ارجاع نده؛ زيرا اگر مرا به آثار آفاقي يا انفسي ارجاع دهي، تا از نشانهها به صاحب نشان برسم مسيري بس طولاني ميشود. خودت را به من نشان ده؛ اين نشانهها توان آنكه تو را به طور كامل نشان دهد ندارد. حتي سرزمين مكه و مواقف حج را كه فرمودي: (فيه ايات بيّنات) ، هيچ يك چنان ظهوري كه تو را بنماياند ندارد.
?خدايا! تو كه (نور السموات والأرض) و از هر نشانهاي آشكارتر و به من نزديكتري، چرا مرا به نشانهها ارجاع ميدهي؟ پروردگارا! كي غايب شدي تا من براي اثبات وجود تو استدلال كنم؟ استدلال براي پيبردن از نشانه به غايب است. تو كه خود فرمودي: (أو لم يكف بربّك أنّه علي كل شيء شهيد) ، نيازي به دليل و برهان نداري كه من از آيات به تو پيببرم. پس خودت را آنچنان به من بنما كه بيواسطه و با شهود قلبي تو را ببينم».
?اين بيانات نوراني و عميق، سخن كسي است كه پروردگارش شراب طهور بدو نوشانيد و ضميرش از نظر به غير ساقي پاك و از حب شراب، اگرچه طهور است، مطهّر ماند؛ زيرا قلب او چنان به حب ساقي شيفته بود كه جايگاهي براي عشق به ديگري در آن يافت نميشد. چنين دعايي سزاست كه مغز همه عبادات باشد؛ زيرا خود عبادتي صرف است كه هيچ مجالي براي ظهور غيرمعبود در آن نيست و جز معبود در آن طلب نميشود و مقصودي جز شناخت معبود به خود معبود و نه با چيز ديگري همچون آيات آفاقي يا انفسي در آن نيست!
? صهباي حج - صفحه 4۴